قرآن هدایتگر است

وبلاگ قرآن هدایتگر است، وبلاگ اهل سنت و جماعت است که در زمینه ترویج عقیده اهل سنت و پاسخ به شبهات شیعه و اسلام ستیزان فعالیت دارد

آیا اسماء که الله به آدم یاد داد باعث شد آدم لایق جانشینی در زمین شود؟

قرآن هدایتگر است
قرآن هدایتگر است وبلاگ قرآن هدایتگر است، وبلاگ اهل سنت و جماعت است که در زمینه ترویج عقیده اهل سنت و پاسخ به شبهات شیعه و اسلام ستیزان فعالیت دارد

آیا اسماء که الله به آدم یاد داد باعث شد آدم لایق جانشینی در زمین شود؟

 

بسم الله الرحمن الرحیم

آیا اسماء که الله به آدم یاد داد باعث شد آدم لایق جانشینی در زمین شود؟

اگر هدف شما از مراجعه به این مقاله این است بدانید آن اسماء که الله بر آدم عرضه کرده چه بوده اند، با آن ها چه قدرت هایی به آدم داده شده، ما در این مقاله به این موضوع نمی پردازیم. چون اساسا هدف از این واقعه این نبود.

ادعای گمراهان این است که الله به حضرت آدم اسمائی را یاد داد که او را همه چیز دان کرده است، چون آن اسامی علم اسرار آفرینش بودند. از طرفی چون ملائکه از بیان آن اسماء اظهار ناتوانی کردند، پس علم به این اسماء موجب برتری آدم شد و به این ترتیب او شایسته جانشینی بروی زمین است.

مسئله این نیست. زمان و مکانی که این واقعه در آن اتفاق افتاده به این صورت است، زمان آن بعد از جان گرفتن جسم بی روح آدم است یعنی آدم هنوز در بهشت ساکن نشده است.مکان آن هم در عرش الله است نه بر روی زمین، چون الله نفرموده که آدم را بروی زمین خلق میکنم بلکه فرموده او را برای جانشینی بروی زمین خلق میکنم. آدم بعد از این واقعه به بهشت فرستاده شد و ابلیس نیز بعد از این واقعه از عرش الله اخراج شد ولی همچنان در بهشت ماند (اما بعد از وسوسه کردن آدم در بهشت از آنجا نیز اخراج شد). پس در طول این مکالمه "ابلیس" هنوز در عرش است و همراه با دیگر فرشتگان مقرب الله در این جمع حضور دارد. پس حاضران در این جمع الله، آدم و ملائکه ( و البته ابلیس) هستند.

غرور و تکبر ابلیس به این که او عالم و دانا است، شاید بر روی دیگر ملائکه اثر کرده باشد، ممکن است ابلیس با این وسوسه به فرشتگان که: "الله تمام علم را به شما آموخته است پس هیچ چیز بر شما نهان نیست همان گونه که بر الله نهان نیست" ملائکه را سرگردان کرده باشد. دلیل سوالی که پرسیدند: "آیا کسی را در آن قرار می دهی در حالی که در آن فساد می کند؟" حاکی از وجود یک نوع سرگردانی در آن ها است. این نشان می دهد فرشتگان با علم خود به این نتیجه رسیدند، آدم با این ویژگی ها، بروی زمین قطعا ناسپاسی می کند. پس در واکنش به خلق یک موجود ناسپاس گفتند: "ما تو را حمد می کنیم این کافی است!" این جمله آنها که "ما تو را ستایش می کنیم" گویای آن است هدف از آفرینش انسان را نیز می دانستند منتها باز درک نمی کردند نتیجه گیری آنها ممکن است غلط باشد. مگر الله که دانای مطلق است نمی داند که او فساد می کند؟ این حد از اطمینان و غرور ممکن است از تاثیرات ابلیس باشد! کما این که ابلیس انسان را با وسوسه جاودانگی فریب داد، ممکن است فرشتگان را نیز با وسوسه دانایی فریب داده باشد. برخی ممکن است بگویند: در اینجا فرشتگان ادعا نمی کنند، بلکه فقط سوال می پرسند! سوال بپرسند یا ادعا کنند، تفاوتی ندارد. جواب: آیا قبول دارید این سوال حاصل تصور، شناخت کامل فرشتگان از آدم است؟ الله باید به آنها درس دهد که در آدم چیزی دیده و از او چیزی می داند که فرشتگان ندیده اند و نمی دانند.

پس چرا فرشتگان این سوال را می پرسند؟ باید به نتیجه این واقعه که اخراج ابلیس از عرش است توجه نمود. ممکن است غرور ابلیس بر دیگر ملائکه نیز اثر کرده و الله خواسته باشد که عرش خود را از وجود مغرور ها پاک کند.

لازم است الله عرش خود را از غرور پاک کند؟ قطعا. غرور شایسته کسی است که نقطه ضعفی نداشته باشد، غرور حتی برای فرشتگان با وجود قدرت های زیاد و بالایی که دارند جایز نیست

آیا این پاکسازی همان است که ابلیس در آیه 16 سوره اعراف خطاب به الله می گوید " أَغْوَيْتَنِي"؟ این کلمه از ابلیس (من را اغوا کردی) کاملا روشن می کند، حالا او پی برده که این واقعه از ابتدا مکر الله برای او بوده و او در مکر الله گرفتار و شکست خورده است، مکر الله جوابی بر مکر و غرور او بود.

پس الله تصمیم به امتحان کردن ملائکه (و ابلیس) گرفت، چیزهایی (اصلا مهم نیست چه چیزهایی) را در عرش مهیا می کند که علم آن به فرشتگان (و ابلیس) داده نشده است. در این جا مهم این بوده الله به فرشتگان (و ابلیس) درس دهد که همه چیز را نمی دانند. برای همین چیزهایی را عرضه می کند که قبل از این ندیده اند. الله به آدم اسامی آن چیزها را یاد می دهد. به فرشتگان می فرماید اگر عالم هستید و می دانید، من را از اسامی اینها آگاه کنید. اینجاست که فرشتگان اظهار عجز می کنند و دانایی خود را محدود به همان چیزهایی می کنند که الله قبلا به آن ها یاد داده است. چون دریافته اند گویا هنوز بسیاری چیزها در عالمین هستند که از آنها نهان است و فقط ذات الله می داند! درواقع آنها از امتحان الله سربلند بیرون می آیند، برای همین بخاطر نظر قبلی شان (آیا کسی را در آن می گذاری که در آن فساد می کند؟) مجازات نشدند.

درواقع، اگر آن اسامی رموز هستی بوده یا باعث شدند آدم با یادگیری آنها لایق جانشینی شود، پس وقتی او آن اسامی را نزد فرشتگان لو داد، آن ها نیز عالم به آن اسامی شده اند پس آنها هم شایسته جانشینی شده اند! این دیگر فضیلتی برای آدم به شمار نمی آید. اما مهم ترین نکته در جهت اثبات این فرضیه جواب الله به فرشتگان است. اگر آن گونه که گمراهان ادعا می کنند آن اسامی باعث برتری آدم شده اند، بعد از آن که آدم آن اسامی را گفت الله نباید می فرمود: آيا به شما نگفتم كه من نهفته آسمانها و زمين را مى‌دانم؛ و آنچه را آشكار مى‌كنيد، و آنچه را پنهان مى‌داشتيد مى‌دانم؟

اگر فرضیه آنان درست است، مثلا الله باید در جواب می فرمود: آیا به شما نگفتم این آدم باهوش است؟! اما الله هدف از این احضار چیزها را به آدم نسبت نداد، بلکه به خود معطوف کرد و فرمود: "من می دانم". چون هدف اینجا اصلا آدم نیست، هدف فرشتگان هستند.

به گفته علاّمه طباطبایی "کلمه اسما جمع و با الف و لام است و با کلمه کل تأکید شده؛ یعنی خداوند همه نام‌ها را بدون استثنا به آدم آموخت."

این درست است که "همه" را آموخت، اما کدام همه؟! در اینجا "همه" بعنوان مطلق منظور نیست. منظور از "همه" تمام آنهایی است که خداوند در آن محضر مهیا کرده است. کلمه " هَٰؤُلَاءِ" ضمیر جمع برای اشاره به نزدیک است! این یعنی چیزهای محدودی در آن جمع حاضر شده اند که باید نام برده می شدند نه همه چیز! از آن جهت منطقی نیست فرض کنیم کل موجودات عالمین در آن جا حاضر شده باشند، چون تمام موجودات عالمین بر ملائکه نهان نیستند و آن ها را می شناختند. صرفا احضار چند چیز که از ملائکه نهان بودند کفایت می کرد.

توجیه دیگری از گمراهان را در زیر بخوانید: "البته نوع علم و آگاهی نسبت به آن، غیر از این علم و آگاهی است که ما به موجودات داریم. علم به اسماء آنها به‌گونه‌ای بوده که از حقایق وجودی آنها و از ذوات آنها پرده بر می‌داشته و آنها را آشکار می‌ساخته است. نوعی خاص از یادگیری و آگاهی که تنها ظرف وجودی حضرت آدم(ع) توانایی پذیرش آن را داشته است و چنین قابلیتی در فرشتگان وجود نداشته است."

این نویسنده قصد دارد با ذهن منحرف خودش، انحرفات ذهنی اش را القا کند و بگوید آن اسامی چیز بزرگی بوده و به آدم چنان قدرتی می داده تا بتواند با استفاده از آن اسامی، دیگر هیچ چیز بر او پوشیده نماند! انسان وقتی دچار تقدیس و بزرگنمایی در یک موضوع می شود، که از آن موضوع کوچکترین آگاهی ندارد.

اینها از این جهت گمراه شده اند چون تصور می کنند، در این لحظه است که آدم بر موجودات دیگر برتری یافته، در حالی که برتری آدم نسبت به موجودات دیگر همزمان با خلقت او بوده است! آدم هر آنچه که نیاز داشت تا بخاطر آن نسبت به سایرین برتر باشد به او اعطا شده بود. اصلا نیازی نبود بعد از آن به او چیزی داده شود تا شایسته باشد. ویژه گی هایی چون: اختیار، اراده، تعقل، امید، عشق و طغیان انسان را برتر و شایسته می کنند

اکنون فرشتگان باید امتحان نهایی را هم بگذرانند. امتحان نهایی آن است ثابت شود آن گونه که قبلا معترف شدند چیزی نمی دانند، آیا همه حاضرین در عرش واقعا به این باور رسیده اند که تنها الله عالم به همه چیز است، تنها تصمیمیات اوست که از همه لحاظ بررسی شده و آن تصمیم "قطعا" صحیح ترین است. پس از آنها می خواهد که بر آدم سجده ببرند. هدف از این امر به سجده اصلا جهت اثبات برتری آدم بر ملائکه نیست. این سجده هیچ برتری به آدم نمی دهد. بلکه صرفا به خاطر آن است الله بداند این بار فرشتگان نمی پرسند: "تنها تو شایسته سجده هستی، یا جنس او از لجن متعفن است یا ما تنها بر تو سجده می بریم و...".

در اینجاست که مغرور و مطیع راهشان جدا می شود. دانا پی برده که هنوز بسیاری چیزها هستند که بر او نهان اند. پس وقتی هیچ چیز بر الله نهان نیست، شایسته نیست در مقابل امر او به سجده بر انسان جز اطاعت، واکنش دیگری نشان داد. چون به یقین رسیدند که وقتی الله امری می کند قطعا از هر کس دیگری به آن آگاه تر است ولی نادان تصور می کند که بهتر می اندیشد و فکرش درست تر است برای همین می گوید منطقی نیست من که از او برترم بر او سجده ببرم. ابلیس که هنوز قانع نشده، پر از غرور است و مطیع امر الله نیست. این آغاز رانده شدن او است. ابتدا از عرش الله رانده می شود و بعد از آن که آدم و حوا را در بهشت به سرکشی از فرمان الله وسوسه کرد، با آن ها از بهشت نیز رانده شد و هر دو در زمین ساکن شدند!

 

 

این مقاله کامل نیست و ممکن است در آینده ویرایش شود!

 


موضوعات مرتبط: گمراهان و پاسخ به شبهات
برچسب‌ها: دلیل رانده شده شیطان آفرینش آدم علم اسماء

تاريخ : یک شنبه 13 بهمن 1398 | 1:20 | نویسنده : قرآن هدایتگر است |

دانلود آرشیو صوتی کامل برنامه خانه عنکبوت

 
 
 
بسم الله الرحمن الرحیم
دانلود آرشیو صوتی کامل برنامه خانه عنکبوت
 
برنامه بعدی که تقدیم تان می کنیم، برنامه آقای محمد باقر سجودی، شیعه هدایت یافته است که خانه عنکبوت نام دارد و از شبکه جهانی نور پخش می شد. این برنامه از تیر ماه 1395 به بعد دیگر پخش نمی شود و در 32 قسمت به پایان رسیده است. موضوع این برنامه، عقاید گمراهان است. بدلیل سست بودن عقاید گمراهان بمانند تار عنکبوت، اسم این برنامه خانه عنکبوت انتخاب شده است. لازم به ذکر است آقای محمد باقر سجودی در برنامه دیگری که "برهان قاطع" نام دارد این بار از هر صفحه قرآن کریم بر علیه گمراهان دلیل می آورد. شما می توانید این برنامه ایشان را نیز از وبلاگ قرآن هدایتگر است به صورت صوتی دانلود فرمایید.
وبلاگ قرآن هدایتگر است آرشیو صوتی کامل برنامه خانه عنکبوت را برای شما تدارک دیده است. با کلیک بر روی عنوان "لینک 1" یا کلیک بروی عکس، به صفحه دانلود می روید و در آن جا می توانید کل فایل ها، یا تک تک دانلود فرمایید
در صورت بروز هر گونه مشکل، یا نیاز به راهنمایی به ما اطلاع دهید
آخرین تاریخ بروزرسانی: 14 تیر 1395
این برنامه در 32 قسمت به پایان رسیده و دیگر پخش نمی شود
 
برای دانلود، روی عکس ها کلیک کنید.
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

موضوعات مرتبط: گمراهان و پاسخ به شبهاتآرشیو صوتی برنامه ها
برچسب‌ها: دانلود آرشیو برنامه ها خانه عنکبوت گمراهان قرآن هدایتگر است پاسخ به شبهات وبلاگ اهل سنت

تاريخ : یک شنبه 22 اسفند 1395 | 23:44 | نویسنده : قرآن هدایتگر است |

پاسخ به شبهه جنب شدن مردان در خانه ام المومنین عایشه

 
 
 

بسم الله الرحمن الرحيم

پاسخ به شبهه جنب شدن مردان در خانه ام المومنين عايشه

 

در اين پست قصد داريم در مورد حديث شماره 442 در کتاب صحيح مسلم، يکي از 6 کتاب اصلي اهل سنت بحث کنيم. اين حديث در مورد ام المومنين عايشه است و گويا کساني که مغزشان به سوي هرزگي تمايل دارد، از آن برداشت غلطي کرده اند در صورتي که اين حديث صحيح است

اما چرا وقتي از نظر ما اين حديث صحيح است، گمراهان از آن برداشت بد مي کنند؟ يعني ممکن است اهل سنت نيز همان برداشت را کرده باشد و با وجود اين حديث را هم صحيح دانسته باشد؟ اگر نه پس چرا حديث را صحيح دانستيم؟ بياييد برداشت ما را بخوانيد

از اين حديث برداشت " جنب شدن مردان در خانه عايشه" کردند. مي گويند عايشه، يعني کسي که خدا در موردش فرموده، مادر مومنان ( سوره احزاب آيه 6 )، مردهايي که به مکه مي آمدند را به خانه خود راه مي داد و به اتاق خود مي برد و آن جا جنب مي شدند. خانه اي که قبلا منزلگاه نزول وحي بوده، حالا شده فاحشه خانه؟ خجالت چيز خوبي نيست؟ شرم بر شما! ما اين را مي گوييم؟

 

متن عربي به همراه ترجمه:

اين حديث صحيح است

(442)- [293] وحَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ جَوَّاسٍ الْحَنَفِيُّ أَبُو عَاصِمٍ، حَدَّثَنَا أَبُو الأَحْوَصِ، عَنْ شَبِيبِ بْنِ غَرْقَدَةَ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ شِهَابٍ الْخَوْلَانِيِّ، قَالَ: " كُنْتُ نَازِلًا عَلَى عَائِشَةَ، فَاحْتَلَمْتُ فِي ثَوْبَيَّ، فَغَمَسْتُهُمَا فِي الْمَاءِ، فَرَأَتْنِي جَارِيَةٌ لِعَائِشَةَ، فَأَخْبَرَتْهَا، فَبَعَثَتْ إِلَيَّ عَائِشَةُ، فَقَالَتْ: مَا حَمَلَكَ عَلَى مَا صَنَعْتَ بِثَوْبَيْكَ؟ قَالَ: قُلْتُ: رَأَيْتُ مَا يَرَى النَّائِمُ فِي مَنَامِهِ، قَالَتْ: هَلْ رَأَيْتَ فِيهِمَا شَيْئًا؟ قُلْتُ: لَا، قَالَتْ: فَلَوْ رَأَيْتَ شَيْئًا غَسَلْتَهُ، لَقَدْ رَأَيْتُنِي وَإِنِّي لَأَحُكُّهُ مِنْ ثَوْبِ رَسُولِ اللَّهِ يَابِسًا بِظُفُرِي

عبدالله بن شهاب خولاني مي‌گويد: من در منزل عائشه مهمان شدم و در لباس‌هايم احتلام شدم. پس آن را در آب فرو کردم، کنيز عائشه مرا ديد و از اين مسأله عائشه را با خبر ساخت. پس عائشه شخصي را به سويم فرستاد تا از من بپرسد: چه چيزي تو را وا داشت که با لباس‌هايت چنين کردي؟ جواب داد: من در خواب ديدم آن‌چه که مردم در خواب مي‌بينند. عائشه جواب داد: آيا در لباس‌هايت چيزي مشاهده کردي؟ گفتم: خير. عائشه فرمود: اگر چيزي مي‌ديدي، مي‌شستي و من ياد دارم که مني خشک را از لباس پيامبر صلى الله عليه وسلم با ناخن دور مي‌کردم.

 

اين حديث در سنن ترمذي به اين صورت آمده است

اين حديث نيز صحيح است

(108)- [1 : 35] حَدَّثَنَا هَنَّادٌ، حَدَّثَنَا أَبُو مُعَاوِيَةَ، عَنْ الْأَعْمَشِ، عَنْ إِبْرَاهِيمَ، عَنْ هَمَّامِ بْنِ الْحَارِثِ، قَالَ: " ضَافَ عَائِشَةَ ضَيْفٌ، فَأَمَرَتْ لَهُ بِمِلْحَفَةٍ صَفْرَاءَ، فَنَامَ فِيهَا فَاحْتَلَمَ، فَاسْتَحْيَا أَنْ يُرْسِلَ بِهَا وَبِهَا أَثَرُ الِاحْتِلَامِ، فَغَمَسَهَا فِي الْمَاءِ ثُمَّ أَرْسَلَ بِهَا، فَقَالَتْ عَائِشَةُ: لِمَ أَفْسَدَ عَلَيْنَا ثَوْبَنَا إِنَّمَا كَانَ يَكْفِيهِ أَنْ يَفْرُكَهُ بِأَصَابِعِهِ، وَرُبَّمَا فَرَكْتُهُ مِنْ ثَوْبِ رَسُولِ اللَّهِ بِأَصَابِعِي ".

قَالَ أَبُو عِيسَى: هَذَا حَدِيثٌ حَسَنٌ صَحِيحٌ، وَهُوَ قَوْلُ غَيْرِ وَاحِدٍ مِنْ أَصْحَابِ النَّبِيِّ K وَالتَّابِعِينَ وَمَنْ بَعْدَهُمْ مِنَ الْفُقَهَاءِ، مِثْلِ: سُفْيَانَ الثَّوْرِيِّ، وَالشَّافِعِيِّ، وَأَحْمَدَ، وَإِسْحَاق، قَالُوا فِي الْمَنِيِّ يُصِيبُ الثَّوْبَ: يُجْزِئُهُ الْفَرْكُ وَإِنْ لَمْ يُغْسَلْ، وَهَكَذَا رُوِيَ عَنْ مَنْصُورٍ، عَنْ إِبْرَاهِيمَ، عَنْ هَمَّامِ بْنِ الْحَارِثِ، عَنْ عَائِشَةَ، مِثْلَ رِوَايَةِ الْأَعْمَشِ، وَرَوَى أَبُو مَعْشَرٍ هَذَا الْحَدِيثَ، عَنْ [ ج  1 : ص  36 ]

شخصي در منزل عايشه مهمان شد، عايشه دستور داد که به او لحاف زردرنگي بدهند. مهمان در آن لحاف خوابيد و احتلام شد، پس شرمش آمد که آن لحاف را با آن‌که در آن اثر احتلام است، پيش عايشه بفرستد، پس آن را در آب شست. سپس نزد عايشه فرستاد. عايشه فرمود: چرا لحاف ما را خراب کرده‌ است؟ اين قدر کفايتش مي‌کرد که آن را با ناخن‌هايش بخراشد و من هم بسا اوقات آن را با ناخن‌هايم از لباس پيامبر صلى الله عليه وسلم مي‌خراشيدم.

 

هر جا ديديد گفتند، "فاحشه بودن عايشه" در کتب خود اهل سنت آمده است، منظورشان اين دو حديث است

تصور مي کنيد اعمالي که اکنون بنا بر حکم شرع انجام مي دهيد، اين احکام چطور به شما رسيده است؟ احاديثي اين چنين هستند که حکم را مشخص مي کنند. هر کدام از اصحاب که همه چيز را نمي دانستند، وقتي مشکلي برايشان پيش مي آمد نزد رسول مي رفتند. با توجه به وفات رسول، عايشه به عمل رسول اشاره مي کند تا آن شخص مطمين شود. هم چنان که خوانديد اين مشکل براي رسول پيش آمده بود، و عايشه در حضور رسول عملي انجام داده و اگر قرار مي بود که آن عمل ام المومنين اشتباه باشد، رسول به عايشه متذکر مي شد که اين برخلاف شريعت خداست، لباس را بشور. پس اين عمل عايشه مورد تاييد رسول بوده است.

حقيقت اين حديث از اين قرار است:

ام المومنين شخص مهمي بودند، در مکه مسافرخانه داشت و اشخاص که از راه دور به مکه مي آمدند در مسافرخانه ايشان استراحت مي کردند. اين شخص هم در مسافرخانه ايشان مهمان بودن نه در اتاق شخصي عايشه، مثل اين است که من به شهري برم و در مسافرخانه شخص مهمي مهمان بشم و اين مشکل برام پيش بياد و تعريف کنم که: من به فلان شهر رفتم و مهمان فلان شخص مهم بودم و اين مشکل برام پيش آمد و... آيا اين به معني آن است که من رفتم به خانه فلان شخص و در اتاق شخصي اش فلان و فلان کردم؟ اين سنت پسنديده اي هست که از رسول به عايشه رسيده است و مهمان نواز بودن او را مي رساند

احتلام يعني: در خواب انزال صورت گرفته است. احتلام با زنا متفاوت است؛ آن کسي در شب احتلام مي‌شود، که زمان زيادي از نزديکي با همسرش گذشته باشد. اين شخص در روايت، در سفر بوده پس مدت زيادي از همسرش دور بوده براي همين طبيعي هست که اين مشکل براي او پيش بيايد. مي گويند: خب چرا مهمان خانه عايشه؟ عمق تنفر و کوته فکري را ببينيد که چه به روزشان آورده است. مگر شما وقتي خواب هستيد، اراده و اختيار اين را داريد که احتلام بشويد يا نشويد؟ يعني شما مدعي هستيد خودتان تصميم مي گيريد در کجا محتلم شويد و در کجا نشويد؟ در اين صورت شما درواقع سوپر انسان هستيد!

در حديث اولا اين عايشه نيست که سوال و جواب مي کند بلکه کنيز اوست و بعد از آن که کنيز عايشه را در جريان قرار مي دهد. ام المومنين در حضور کنيزش با او هم کلام مي شود. مهم تر آن که مهمان خجالت زده بوده است و خودش دست به کار تميز کردن لباس ها زده است. ضمن اينکه ام المومنين در خانه خود بوده اند، و براي آن شخص لباس "فرستاده اند" در ادامه حديث آورده شده که آن شخص خاسته بعد از شستن لباس ها، آنها را بفرستد که در اين حين کنيز عايشه او را ديده و... پس يعني در خانه عايشه نبوده است.

ما اين برداشت را کرديم، ما نيک گمان برديم براي همين حديث را صحيح مي دانيم وقتي کسي به ما بگويد: رفتم خانه فلان و محتلم شدم ما گمان بد نمي بريم که با خانم خانه ....

هر کس اين حديث را براي شما با آن برداشت تعريف کرد به او بگوييد: اگر کسي بيايد و براي من تعريف کند که روزي مهمان تو بود و در خانه ات احتلام شد و رويش نمي شد که لباس ها را کثيف شده به تو برگرداند و... آيا ما مجاز هستيم اين فکر را بکنيم که حتما با خانم تو .... که احتلام شده است؟

پس ياد بگيريد که نيک بيانديشيد؛ اين دستور از جانب دين شماست آيا شما مومن هستيد؟ که الله فرموده ام المومنين؟

 

آيا شما اين آيه را ديديد و اين گمان بد را از اين احاديث کرديد و آن تهمت را زديد؟

و کساني که زنان پاکدامن را متهمّ مي‌کنند، سپس چهار شاهد نمي‌آورند، آنها را هشتاد تازيانه بزنيد و شهادتشان را هرگز نپذيريد؛ و آنها همان فاسقانند!(24:4)

چرا هنگامي که اين را شنيديد، مردان و زنان با ايمان نسبت به خود گمان خير نبردند و نگفتند اين دروغي بزرگ و آشکار است؟!(24:12)

چرا چهار شاهد براي آن نياوردند؟! اکنون که اين گواهان را نياوردند، آنان در پيشگاه خدا دروغگويانند!(24:13)

 

توجه: اين پست کامل نيست

در آينده ويرايش خواهد شد.

 


موضوعات مرتبط: گمراهان و پاسخ به شبهات
برچسب‌ها: ام المومنین عایشه پاسخ به شبهات قرآن هدایتگر است اهل سنت

تاريخ : چهار شنبه 4 اسفند 1395 | 22:11 | نویسنده : قرآن هدایتگر است |

منظور از دو بار میراندن و دو بار زنده شدن چیست

 
 
 

بسم الله الرحمن الرحیم

منظور از دو بار میراندن و دو بار زنده شدن چیست

 

ابتدا باید منظورمان را از میراندن مشخص کنیم، میراندن را مانند عمل کپی کردن یک فایل از پوشه ای به پوشه دیگر بدانید. ما معدوم بودیم، یعنی داریم از زمانی صحبت می کنیم، که انسان تحت هیچ عنوانی (روح جسم نور و... ) خلق نشده است. تنها چیزی که همیشه بوده و هست خداست و ما انسان ها از یک زمان خاصی به بعد خلق شدیم. اما ما به صورت اجسادی بی جان که نشات گرفته از خاک بودیم خلق شده ایم. یعنی ما از عدم، میرانده شدیم و به دنیای مردگان آمدیم، اما در هر صورت ما خلق شدیم، مرده یا زنده خلق شدنمان اهمیتی ندارد. مهم نفس خلق شدن است.

سپس از روح در ما دمیده شد و زندگان شدیم. بعبارتی از دنیای مردگان خارج شدیم و وارد مرحله بعد شدیم که این دنیا است. سپس ما را دوباره ( این بار از این دنیا ) می میراند و روح را از جسم ما جدا می کند و دوباره مردگان می شویم. سپس در روز قیامت دوباره روح را به جسم برمی گرداند و زنده می شویم. طبق این نظر تا اینجا ما دوبار میرانده شدیم و دوبار هم زنده شدیم.

این مراحل طبق این آیه است:

كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَكُنْتُمْ أَمْوَاتًا فَأَحْيَاكُمْ ۖ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ

چگونه خدا را منكريد؟ با آنكه مردگانى بوديد و شما را زنده كرد؛ باز شما را مى ميراند [و] باز زنده مى‌كند؛ [و] آنگاه به سوى او بازگردانده مى‌شويد.(2:28)

 

اما تفسیر آقای مکارم شیرازی را در ذیل همین آیات بخوانید ایشان به تعداد، میراندن و زنده شدن بیشتر از این اعتقاد دارند که کاملا در تضاد با قرآن است. کسی که از این دنیا میرانده شد، دیگر نمی توان همچنان صفت زنده بودن به او داد. اشکال آن جاست که خدا در روز قیامت مردگان را زنده می کند و زندگان را زنده نمی کند! اگر طبق این فرضیه قبول کنیم که مردگان در برزخ شعور و آگاهی دارند، پس در این صورت خدا باید دوباره آنها را بمیراند. اگر این تفسیر از آیه درست باشد آن وقت با آیه 11 سوره غافر تضاد دارد چون طبق این ادعا دیگر ما دو بار میرانده نمی شنویم و دو بار زنده نمی شویم. بلکه حداقل 3 بار میرانده و 3 بار زنده می شویم.

قَالُوا رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَأَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ فَاعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلْ إِلَىٰ خُرُوجٍ مِنْ سَبِيلٍ

آنها می‌گویند: «پروردگارا! ما را دو بار میراندی و دو بار زنده کردی؛ اکنون به گناهان خود معترفیم؛ آیا راهی برای خارج شدن (از دوزخ) وجود دارد؟»(40:11)

 

اثبات این عقیده با منطق و قرآن:

أَوَمَنْ كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا ۚ كَذَٰلِكَ زُيِّنَ لِلْكَافِرِينَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ

آیا کسی که مرده بود، سپس او را زنده کردیم، و نوری برایش قرار دادیم که با آن در میان مردم راه برود، همانند کسی است که در ظلمتها باشد و از آن خارج نگردد؟! این گونه برای کافران، اعمال (زشتی) که انجام می‌دادند، تزیین شده (و زیبا جلوه کرده) است.(6:122)

 

می دانیم که ما همیشه به صورت مرده نبودیم و سپس زنده شده باشیم، بلکه معدوم بودیم یعنی نبودیم. این آیه به روشنی بیان می کند که الله یک نفر را قدرت و بینش عنایت کرده و به میان مردم فرستاده است. اما الله قبل از آن که او را حیات ببخشد، مرحله ای برای او قایل می شود و می فرماید: "آیا کسی که مرده بود" این یعنی ما قبل از زندگی این دنیا مرده هستیم.

پس ما یک مرگ قبل از زندگی این دنیا داریم و یک مرگ در زندگی دنیا. یک زنده شدن در این دنیا داریم و یک زنده شدن از قبر در هنگام قیامت داریم. با توجه به این که هر مرگی مستلزم میرانده شدن هست، همان گونه که جا به جا کردن یک فایل بین دو پوشه مستلزم عمل انتقال است، پس مرگ قبل حیات دنیوی مان، مستلزم این است که ما از عدم، میرانده شویم، در این صورت با احتساب مرگ مان از این دنیا 2 بار میرانده شدنمان معنا پیدا می کند.

این مراحل برای جنین هم صادق است که در پست کامل، راجع به آن توضیح خواهیم داد.

این خلاصه ای از پست کامل مربوط به مراحل "احیا" و "اماته" در انسان است.

 

 


موضوعات مرتبط: گمراهان و پاسخ به شبهات
برچسب‌ها: روح قدرت شنوایی مردگان اهل سنت قرآن هدایتگر است

تاريخ : چهار شنبه 27 بهمن 1395 | 12:52 | نویسنده : قرآن هدایتگر است |

منظور از دو بار میراندن و دو بار زنده شدن چیست

 
 
 

بسم الله الرحمن الرحیم

منظور از دو بار میراندن و دو بار زنده شدن چیست

 

ابتدا باید منظورمان را از میراندن مشخص کنیم، میراندن را مانند عمل کپی کردن یک فایل از پوشه ای به پوشه دیگر بدانید. ما معدوم بودیم، یعنی داریم از زمانی صحبت می کنیم، که انسان تحت هیچ عنوانی (روح جسم نور و... ) خلق نشده است. تنها چیزی که همیشه بوده و هست خداست و ما انسان ها از یک زمان خاصی به بعد خلق شدیم. اما ما به صورت اجسادی بی جان که نشات گرفته از خاک بودیم خلق شده ایم. یعنی ما از عدم، میرانده شدیم و به دنیای مردگان آمدیم، اما در هر صورت ما خلق شدیم، مرده یا زنده خلق شدنمان اهمیتی ندارد. مهم نفس خلق شدن است.

سپس از روح در ما دمیده شد و زندگان شدیم. بعبارتی از دنیای مردگان خارج شدیم و وارد مرحله بعد شدیم که این دنیا است. سپس ما را دوباره ( این بار از این دنیا ) می میراند و روح را از جسم ما جدا می کند و دوباره مردگان می شویم. سپس در روز قیامت دوباره روح را به جسم برمی گرداند و زنده می شویم. طبق این نظر تا اینجا ما دوبار میرانده شدیم و دوبار هم زنده شدیم.

این مراحل طبق این آیه است:

كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَكُنْتُمْ أَمْوَاتًا فَأَحْيَاكُمْ ۖ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ

چگونه خدا را منكريد؟ با آنكه مردگانى بوديد و شما را زنده كرد؛ باز شما را مى ميراند [و] باز زنده مى‌كند؛ [و] آنگاه به سوى او بازگردانده مى‌شويد.(2:28)

 

اما تفسیر آقای مکارم شیرازی را در ذیل همین آیات بخوانید ایشان به تعداد، میراندن و زنده شدن بیشتر از این اعتقاد دارند که کاملا در تضاد با قرآن است. کسی که از این دنیا میرانده شد، دیگر نمی توان همچنان صفت زنده بودن به او داد. اشکال آن جاست که خدا در روز قیامت مردگان را زنده می کند و زندگان را زنده نمی کند! اگر طبق این فرضیه قبول کنیم که مردگان در برزخ شعور و آگاهی دارند، پس در این صورت خدا باید دوباره آنها را بمیراند. اگر این تفسیر از آیه درست باشد آن وقت با آیه 11 سوره غافر تضاد دارد چون طبق این ادعا دیگر ما دو بار میرانده نمی شنویم و دو بار زنده نمی شویم. بلکه حداقل 3 بار میرانده و 3 بار زنده می شویم.

قَالُوا رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَأَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ فَاعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلْ إِلَىٰ خُرُوجٍ مِنْ سَبِيلٍ

آنها می‌گویند: «پروردگارا! ما را دو بار میراندی و دو بار زنده کردی؛ اکنون به گناهان خود معترفیم؛ آیا راهی برای خارج شدن (از دوزخ) وجود دارد؟»(40:11)

 

اثبات این عقیده با منطق و قرآن:

أَوَمَنْ كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا ۚ كَذَٰلِكَ زُيِّنَ لِلْكَافِرِينَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ

آیا کسی که مرده بود، سپس او را زنده کردیم، و نوری برایش قرار دادیم که با آن در میان مردم راه برود، همانند کسی است که در ظلمتها باشد و از آن خارج نگردد؟! این گونه برای کافران، اعمال (زشتی) که انجام می‌دادند، تزیین شده (و زیبا جلوه کرده) است.(6:122)

 

می دانیم که ما همیشه به صورت مرده نبودیم و سپس زنده شده باشیم، بلکه معدوم بودیم یعنی نبودیم. این آیه به روشنی بیان می کند که الله یک نفر را قدرت و بینش عنایت کرده و به میان مردم فرستاده است. اما الله قبل از آن که او را حیات ببخشد، مرحله ای برای او قایل می شود و می فرماید: "آیا کسی که مرده بود" این یعنی ما قبل از زندگی این دنیا مرده هستیم.

پس ما یک مرگ قبل از زندگی این دنیا داریم و یک مرگ در زندگی دنیا. یک زنده شدن در این دنیا داریم و یک زنده شدن از قبر در هنگام قیامت داریم. با توجه به این که هر مرگی مستلزم میرانده شدن هست، همان گونه که جا به جا کردن یک فایل بین دو پوشه مستلزم عمل انتقال است، پس مرگ قبل حیات دنیوی مان، مستلزم این است که ما از عدم، میرانده شویم، در این صورت با احتساب مرگ مان از این دنیا 2 بار میرانده شدنمان معنا پیدا می کند.

این مراحل برای جنین هم صادق است که در پست کامل، راجع به آن توضیح خواهیم داد.

این خلاصه ای از پست کامل مربوط به مراحل "احیا" و "اماته" در انسان است.

 

 


موضوعات مرتبط: گمراهان و پاسخ به شبهات
برچسب‌ها: روح قدرت شنوایی مردگان اهل سنت قرآن هدایتگر است

تاريخ : چهار شنبه 27 بهمن 1395 | 12:52 | نویسنده : قرآن هدایتگر است |

منظور از دو بار میراندن و دو بار زنده شدن چیست

 
 
 

بسم الله الرحمن الرحیم

منظور از دو بار میراندن و دو بار زنده شدن چیست

 

ابتدا باید منظورمان را از میراندن مشخص کنیم، میراندن را مانند عمل کپی کردن یک فایل از پوشه ای به پوشه دیگر بدانید. ما معدوم بودیم، یعنی داریم از زمانی صحبت می کنیم، که انسان تحت هیچ عنوانی (روح جسم نور و... ) خلق نشده است. تنها چیزی که همیشه بوده و هست خداست و ما انسان ها از یک زمان خاصی به بعد خلق شدیم. اما ما به صورت اجسادی بی جان که نشات گرفته از خاک بودیم خلق شده ایم. یعنی ما از عدم، میرانده شدیم و به دنیای مردگان آمدیم، اما در هر صورت ما خلق شدیم، مرده یا زنده خلق شدنمان اهمیتی ندارد. مهم نفس خلق شدن است.

سپس از روح در ما دمیده شد و زندگان شدیم. بعبارتی از دنیای مردگان خارج شدیم و وارد مرحله بعد شدیم که این دنیا است. سپس ما را دوباره ( این بار از این دنیا ) می میراند و روح را از جسم ما جدا می کند و دوباره مردگان می شویم. سپس در روز قیامت دوباره روح را به جسم برمی گرداند و زنده می شویم. طبق این نظر تا اینجا ما دوبار میرانده شدیم و دوبار هم زنده شدیم.

این مراحل طبق این آیه است:

كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَكُنْتُمْ أَمْوَاتًا فَأَحْيَاكُمْ ۖ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ

چگونه خدا را منكريد؟ با آنكه مردگانى بوديد و شما را زنده كرد؛ باز شما را مى ميراند [و] باز زنده مى‌كند؛ [و] آنگاه به سوى او بازگردانده مى‌شويد.(2:28)

 

اما تفسیر آقای مکارم شیرازی را در ذیل همین آیات بخوانید ایشان به تعداد، میراندن و زنده شدن بیشتر از این اعتقاد دارند که کاملا در تضاد با قرآن است. کسی که از این دنیا میرانده شد، دیگر نمی توان همچنان صفت زنده بودن به او داد. اشکال آن جاست که خدا در روز قیامت مردگان را زنده می کند و زندگان را زنده نمی کند! اگر طبق این فرضیه قبول کنیم که مردگان در برزخ شعور و آگاهی دارند، پس در این صورت خدا باید دوباره آنها را بمیراند. اگر این تفسیر از آیه درست باشد آن وقت با آیه 11 سوره غافر تضاد دارد چون طبق این ادعا دیگر ما دو بار میرانده نمی شنویم و دو بار زنده نمی شویم. بلکه حداقل 3 بار میرانده و 3 بار زنده می شویم.

قَالُوا رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَأَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ فَاعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلْ إِلَىٰ خُرُوجٍ مِنْ سَبِيلٍ

آنها می‌گویند: «پروردگارا! ما را دو بار میراندی و دو بار زنده کردی؛ اکنون به گناهان خود معترفیم؛ آیا راهی برای خارج شدن (از دوزخ) وجود دارد؟»(40:11)

 

اثبات این عقیده با منطق و قرآن:

أَوَمَنْ كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا ۚ كَذَٰلِكَ زُيِّنَ لِلْكَافِرِينَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ

آیا کسی که مرده بود، سپس او را زنده کردیم، و نوری برایش قرار دادیم که با آن در میان مردم راه برود، همانند کسی است که در ظلمتها باشد و از آن خارج نگردد؟! این گونه برای کافران، اعمال (زشتی) که انجام می‌دادند، تزیین شده (و زیبا جلوه کرده) است.(6:122)

 

می دانیم که ما همیشه به صورت مرده نبودیم و سپس زنده شده باشیم، بلکه معدوم بودیم یعنی نبودیم. این آیه به روشنی بیان می کند که الله یک نفر را قدرت و بینش عنایت کرده و به میان مردم فرستاده است. اما الله قبل از آن که او را حیات ببخشد، مرحله ای برای او قایل می شود و می فرماید: "آیا کسی که مرده بود" این یعنی ما قبل از زندگی این دنیا مرده هستیم.

پس ما یک مرگ قبل از زندگی این دنیا داریم و یک مرگ در زندگی دنیا. یک زنده شدن در این دنیا داریم و یک زنده شدن از قبر در هنگام قیامت داریم. با توجه به این که هر مرگی مستلزم میرانده شدن هست، همان گونه که جا به جا کردن یک فایل بین دو پوشه مستلزم عمل انتقال است، پس مرگ قبل حیات دنیوی مان، مستلزم این است که ما از عدم، میرانده شویم، در این صورت با احتساب مرگ مان از این دنیا 2 بار میرانده شدنمان معنا پیدا می کند.

این مراحل برای جنین هم صادق است که در پست کامل، راجع به آن توضیح خواهیم داد.

این خلاصه ای از پست کامل مربوط به مراحل "احیا" و "اماته" در انسان است.

 

 


موضوعات مرتبط: گمراهان و پاسخ به شبهات
برچسب‌ها: روح قدرت شنوایی مردگان اهل سنت قرآن هدایتگر است

تاريخ : چهار شنبه 27 بهمن 1395 | 12:52 | نویسنده : قرآن هدایتگر است |

برادران یوسف از پدرشان طلب استغفار کردند یا به او متوسل شدند

 
 

بسم الله الرحمن الرحيم

برادران يوسف از پدرشان طلب استغفار کردند يا به او متوسل شدند؟

 

در اين پست قصد داريم در مورد آيات 97 و 98 سوره يوسف بحث کنيم تا ادعاي گمراهان را که براي اثبات شفاعت و توسل، به اين آيه استناد مي کند به چالش کشيده و رد کنيم.

آيه مورد بحث اين است:

قَالُوا يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ

گفتند: «پدر از خدا آمرزش گناهان ما را بخواه، که ما خطاکار بوديم»(12:97)

قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي ? إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ

گفت: «بزودي براي شما از پروردگارم آمرزش مي‌طلبم، که او آمرزنده و مهربان است!»(12:98)

سوره يوسف آيات 97 و 98

 

ادعايشان اين است که چطور فرزندان يعقوب او را خواندند و گفتند: ?يَ??أَبَانَا ?س?تَغ?فِر? لَنَا ذُنُوبَنَا? إِنَّا كُنَّا خَ?طِ‍?ِينَ 97 قَالَ سَو?فَ أَس?تَغ?فِرُ لَكُم? رَبِّي??.

در جواب شان بايد گفت:

اهل سنت مخالف توسل و شفاعت نيست!!! اگر من از شما بخواهم که برايم طلب دعاي خير کنيد، اين متوسل شدن من به شما هست، و اهل سنت توسل به آدم زنده را مجاز مي داند.

توسل را بايد با توجه به دستور العمل هايي که خدا فرموده، کرد. خدا فرموده کسي جز من را براي کمک به فرياد نطلبيد. خب مسلما منظور آن نيست که محمد نمي تواند از اهل مدينه براي ساخت مسجد کمک بگيرد! خدا هميشه در کتابش مطالب را کلي بيان مي کند، براي همين کلمه کلي "کسي" را آورده تا ختم کلام باشد سوال اين است" آيا "کسي" شامل رسولان و... مي شود؟ اگر شامل شان نمي شود، پس حتما آن ها خدا هستند! خدا دستور به اقامه نماز داده است، پس شما مي توانيد به نمازتان متوسل بشويد به اين دليل که دستور صريح خداست. "خدايا نماز و روزه ام را قبول کن و کفاره ي گناهانم کن"

اين توسل مورد تاييد اهل سنت هست اما بد نيست اين نامه از نهج البلاغه را بخوانيد که واقعا جاي تامل دارد. بعبارتي اميرالمومنين ديگر از اين واضح تر نمي توانست بگويد که نه شفيعي و نه واسطه اي بين ما و الله در کار هست.

امام علي در کتاب نهج البلاغه نامه شماره 31 در وصيت به امام حسن، بعد از جنگ صفين نوشته است:

بدان!همان كسى كه گنجهاى آسمانها و زمين در اختيار دارد بتو اجازه دعاو درخواست را داده است و اجابت آن را نيز تضمين نموده،بتو امر كرده كه ازاو بخواهى تا بتو عطا كند و از او در خواست رحمت نمائى،تا رحمتش را بر تو فرو فرستد خداوند بين تو و خودش را كسى قرار نداده كه حجاب و فاصله باشد و تورا مجبور نساخته كه بشفيع و واسطه‏اى پناه ببرى.

 

اما داستان فرزندان يعقوب نبي

اول اينکه يعقوب نبي، زنده بود و فرزندانش نزد پدر زنده شان رفتند، نه سر قبر يعقوب!!! ولي شما از کسي که مرده است حاجت مي خواهيد! بين اين دو عمل، زمين تا آسمان تفاوت هست. به فرض اگر اين آيه را هم توسل حساب کنيم، ولي باز مشابه نيستند. شما سعي داريد از توسل به يک زنده، اثبات توسل به مرده کنيد و اين منطقي نيست.

ظلم ها و ستم هاي فرزندان يعقوب بر پدرشان بر هيچ کدام از شما، پوشيده نيست و همه داستانش را و حتي فيلمش را هم ديده ايد؟ آنها به مدت 40 سال پدرشان را در رنج و عذاب و ناراحتي گذاشتند، جلوي چشم شان پدرشان را ذره ذره کشتند، نابينايش کردند، مهم تر اين که به نبي خدا دروغ گفتند!!! وظيفه آنها بود تا وقتي پدرشان در قيد حيات هست از او حلاليت بخواهند

اگر کسي عزيز شما را بدزدد براي ساليان، و بعد بازگرداند، آيا وظيفه اش نمي دانيد که از شما و فرزندتان و همينطور براي خودش نزد الله طلب بخشش و توبه کند، آيا براحتي از او مي گذريد؟ به همين دليل يعقوب نيز گفت: در آينده برايتان طلب استغفار مي کنم. چون بخشش عمل پسرانش کار آن لحظه نبود.

اين عذر خواهي است و نه متوسل شدن به شما! اين حق الناس است. شما براي اينکه حق کسي بر گردنتان نباشد، حتما بايد رضايت طرف را جلب کنيد و اگر نه هرگز بخشيده نمي شويد و در قيامت از حق الناس پرسيده مي شود فرزندان يعقوب هم دقيقا اين کار را کردند.

آنها در حق چندين نفر ظلم کردند. ظلم آن ها در حق الله بود که خلاف دستورات او عمل کردند، در حق نفس خودشان بود که به گناه آلوده شدند، در حق يوسف و همچنين در حق پدرشان که به آنها نيز ستم کردند. پس مي بايست از همه اين ها پشيمان شده و توبه کنند، پس وقتي به ظلم شان پي بردند و رسوا شدند، از ستمي که در حق خود کرده بودند با اعتراف به ستم کردن در حق نفس خود به درگاه الله توبه کردند، از الله نيز توبه خواستند، از يوسف نيز همينطور و در نهايت نزد پدرشان رفتند. (در سوره يوسف آيات 91 و 92 ) و جالب است که يوسف در اين آيات مي گويد: هيچ سرزنشي از جانب من امروز بر شما نيست چون قبلا هم به ديدار من آمده ايد و اگر من مي خواستم انتقام بگيرم در همان لحظه آن کار را مي کردم، بواسطه کرمي که الله در حق من روا داشته است من قبل تر شما را بخشيده بودم و الله نيز از شما گذشت خواهد کرد زيرا او مهربان است (قَالَ لَا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ ? يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ ? وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ) ولي جواب يعقوب به فرزندانش اين نيست که من امروز شما را مي بخشم! بلکه مي گويد در آينده دور برايتان طلب استغفار مي کنم. خب شما وقتي ظلمي در حق کسي مي کنيد براي اينکه بخشيده شويد بايد برويد رضايتش را جلب کنيد و به او مي گوييد: من را ببخش! از حق خودت بگذر يا مرا قصاص کن! به خدا بگو که از حق خودت گذشته اي تا خدا هم از من بگذرد!

فرزندان يعقوب هم دقيقا همين عمل را انجام دادند و شرک نگفتند و عين درستکاري هست. چرا؟ چون بخشش خدا در بحث حق الناس، بعد از بخشش بنده ايست که مورد ظلم واقع شده است.

اگر آن ها توبه مي کردند ولي پدرشان براي آن ها طلب بخشش نمي کرد، خدا هرگز توبه آن ها را قبول نمي کرد، چون اين حق يعقوب است بر گردن آن ها، نه حق الله!!! کما اين که در طول ساليان، آنها قطعا با ديدن وضع پدرشان دچار ندامت و عذاب وجدان شده اند و شايد حتي طلب مغفرت هم کرده باشند، اما تا وقتي رضايت قلبي و نه ظاهري پدرشان را جلب نمي کردند اين ها بي معني بود

ثانيا اينکه حضرت يعقوب در آيه 67 به فرزندان خود گفته بود:

وَمَا أُغْنِي عَنْكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ ? إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ

و من چيزى از خدا را از شما دور نمى‌توانم داشت. فرمان جز براى خدا نيست

سوره يوسف آيه 67

پس چطور اين کلام يعقوب را ناديده مي گيريد؟ اين تصميم، که آن بلا را سر يوسف بياورند، برادرانش به اختيار خود گرفتند. ولي سنت خدا اين بود که اگر اين عمل را مرتکب شوند، آن چنان رسوا خواهند شد.

و همينطور هم شد، شما خودتان راه را انتخاب مي کنيد، ولي اين خداست که نتايج اعمال را از قبل طراحي کرده است. ما در جهاني هستيم قانون مند، و کامل طراحي شده، ما مختاريم که کدام راه را انتخاب کنيم، ولي نتايج از قبل طراحي شده اند. اين همان قضا و قدر الهي است که يعقوب از آن سخن مي گويد. سنت خدا اين است، هر کس تا وقت حياتش، اگر حقي، از کسي بر گردنش هست بايد از او حلاليت بخواهد

چرا خودتان را هم رديف فرزندان يعقوب قرار مي دهيد؟

چرا دنبال اين هستيد عملي که آن ها انجام داده اند، شما هم انجام دهيد؟

چرا مي گوييد ما اين عمل را انجام ميدهيم، چون فرزندان يعقوب انجام دادند؟

اگر مي گوييد: گناهکاريم، چرا دعاي بنده گان مخلص خدا و خود رسولان را نمي بينيد؟ چرا نمي بينيد همه آن ها، در دعا هايشان خدا را و فقط خدا را مستقيم خواندند

آيه مورد بحث در مورد استغفار خواستن است، استغفار به هيچ وجه ربطي به توسل ندارد، پس اين آيه به هيچ وجه اثبات توسل نيست.

 

توجه: ممکن است ادله بيشتر و بهتري

در ويرايش هاي بعدي به اين پست اضافه گردد.

 


موضوعات مرتبط: گمراهان و پاسخ به شبهات
برچسب‌ها: توسل شفاعت اهل سنت پاسخ به شبهات شیعه گمراهان

تاريخ : یک شنبه 24 بهمن 1395 | 12:47 | نویسنده : قرآن هدایتگر است |

برادران یوسف از پدرشان طلب استغفار کردند یا به او متوسل شدند

 
 

بسم الله الرحمن الرحيم

برادران يوسف از پدرشان طلب استغفار کردند يا به او متوسل شدند؟

 

در اين پست قصد داريم در مورد آيات 97 و 98 سوره يوسف بحث کنيم تا ادعاي گمراهان را که براي اثبات شفاعت و توسل، به اين آيه استناد مي کند به چالش کشيده و رد کنيم.

آيه مورد بحث اين است:

قَالُوا يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ

گفتند: «پدر از خدا آمرزش گناهان ما را بخواه، که ما خطاکار بوديم»(12:97)

قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي ? إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ

گفت: «بزودي براي شما از پروردگارم آمرزش مي‌طلبم، که او آمرزنده و مهربان است!»(12:98)

سوره يوسف آيات 97 و 98

 

ادعايشان اين است که چطور فرزندان يعقوب او را خواندند و گفتند: ?يَ??أَبَانَا ?س?تَغ?فِر? لَنَا ذُنُوبَنَا? إِنَّا كُنَّا خَ?طِ‍?ِينَ 97 قَالَ سَو?فَ أَس?تَغ?فِرُ لَكُم? رَبِّي??.

در جواب شان بايد گفت:

اهل سنت مخالف توسل و شفاعت نيست!!! اگر من از شما بخواهم که برايم طلب دعاي خير کنيد، اين متوسل شدن من به شما هست، و اهل سنت توسل به آدم زنده را مجاز مي داند.

توسل را بايد با توجه به دستور العمل هايي که خدا فرموده، کرد. خدا فرموده کسي جز من را براي کمک به فرياد نطلبيد. خب مسلما منظور آن نيست که محمد نمي تواند از اهل مدينه براي ساخت مسجد کمک بگيرد! خدا هميشه در کتابش مطالب را کلي بيان مي کند، براي همين کلمه کلي "کسي" را آورده تا ختم کلام باشد سوال اين است" آيا "کسي" شامل رسولان و... مي شود؟ اگر شامل شان نمي شود، پس حتما آن ها خدا هستند! خدا دستور به اقامه نماز داده است، پس شما مي توانيد به نمازتان متوسل بشويد به اين دليل که دستور صريح خداست. "خدايا نماز و روزه ام را قبول کن و کفاره ي گناهانم کن"

اين توسل مورد تاييد اهل سنت هست اما بد نيست اين نامه از نهج البلاغه را بخوانيد که واقعا جاي تامل دارد. بعبارتي اميرالمومنين ديگر از اين واضح تر نمي توانست بگويد که نه شفيعي و نه واسطه اي بين ما و الله در کار هست.

امام علي در کتاب نهج البلاغه نامه شماره 31 در وصيت به امام حسن، بعد از جنگ صفين نوشته است:

بدان!همان كسى كه گنجهاى آسمانها و زمين در اختيار دارد بتو اجازه دعاو درخواست را داده است و اجابت آن را نيز تضمين نموده،بتو امر كرده كه ازاو بخواهى تا بتو عطا كند و از او در خواست رحمت نمائى،تا رحمتش را بر تو فرو فرستد خداوند بين تو و خودش را كسى قرار نداده كه حجاب و فاصله باشد و تورا مجبور نساخته كه بشفيع و واسطه‏اى پناه ببرى.

 

اما داستان فرزندان يعقوب نبي

اول اينکه يعقوب نبي، زنده بود و فرزندانش نزد پدر زنده شان رفتند، نه سر قبر يعقوب!!! ولي شما از کسي که مرده است حاجت مي خواهيد! بين اين دو عمل، زمين تا آسمان تفاوت هست. به فرض اگر اين آيه را هم توسل حساب کنيم، ولي باز مشابه نيستند. شما سعي داريد از توسل به يک زنده، اثبات توسل به مرده کنيد و اين منطقي نيست.

ظلم ها و ستم هاي فرزندان يعقوب بر پدرشان بر هيچ کدام از شما، پوشيده نيست و همه داستانش را و حتي فيلمش را هم ديده ايد؟ آنها به مدت 40 سال پدرشان را در رنج و عذاب و ناراحتي گذاشتند، جلوي چشم شان پدرشان را ذره ذره کشتند، نابينايش کردند، مهم تر اين که به نبي خدا دروغ گفتند!!! وظيفه آنها بود تا وقتي پدرشان در قيد حيات هست از او حلاليت بخواهند

اگر کسي عزيز شما را بدزدد براي ساليان، و بعد بازگرداند، آيا وظيفه اش نمي دانيد که از شما و فرزندتان و همينطور براي خودش نزد الله طلب بخشش و توبه کند، آيا براحتي از او مي گذريد؟ به همين دليل يعقوب نيز گفت: در آينده برايتان طلب استغفار مي کنم. چون بخشش عمل پسرانش کار آن لحظه نبود.

اين عذر خواهي است و نه متوسل شدن به شما! اين حق الناس است. شما براي اينکه حق کسي بر گردنتان نباشد، حتما بايد رضايت طرف را جلب کنيد و اگر نه هرگز بخشيده نمي شويد و در قيامت از حق الناس پرسيده مي شود فرزندان يعقوب هم دقيقا اين کار را کردند.

آنها در حق چندين نفر ظلم کردند. ظلم آن ها در حق الله بود که خلاف دستورات او عمل کردند، در حق نفس خودشان بود که به گناه آلوده شدند، در حق يوسف و همچنين در حق پدرشان که به آنها نيز ستم کردند. پس مي بايست از همه اين ها پشيمان شده و توبه کنند، پس وقتي به ظلم شان پي بردند و رسوا شدند، از ستمي که در حق خود کرده بودند با اعتراف به ستم کردن در حق نفس خود به درگاه الله توبه کردند، از الله نيز توبه خواستند، از يوسف نيز همينطور و در نهايت نزد پدرشان رفتند. (در سوره يوسف آيات 91 و 92 ) و جالب است که يوسف در اين آيات مي گويد: هيچ سرزنشي از جانب من امروز بر شما نيست چون قبلا هم به ديدار من آمده ايد و اگر من مي خواستم انتقام بگيرم در همان لحظه آن کار را مي کردم، بواسطه کرمي که الله در حق من روا داشته است من قبل تر شما را بخشيده بودم و الله نيز از شما گذشت خواهد کرد زيرا او مهربان است (قَالَ لَا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ ? يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ ? وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ) ولي جواب يعقوب به فرزندانش اين نيست که من امروز شما را مي بخشم! بلکه مي گويد در آينده دور برايتان طلب استغفار مي کنم. خب شما وقتي ظلمي در حق کسي مي کنيد براي اينکه بخشيده شويد بايد برويد رضايتش را جلب کنيد و به او مي گوييد: من را ببخش! از حق خودت بگذر يا مرا قصاص کن! به خدا بگو که از حق خودت گذشته اي تا خدا هم از من بگذرد!

فرزندان يعقوب هم دقيقا همين عمل را انجام دادند و شرک نگفتند و عين درستکاري هست. چرا؟ چون بخشش خدا در بحث حق الناس، بعد از بخشش بنده ايست که مورد ظلم واقع شده است.

اگر آن ها توبه مي کردند ولي پدرشان براي آن ها طلب بخشش نمي کرد، خدا هرگز توبه آن ها را قبول نمي کرد، چون اين حق يعقوب است بر گردن آن ها، نه حق الله!!! کما اين که در طول ساليان، آنها قطعا با ديدن وضع پدرشان دچار ندامت و عذاب وجدان شده اند و شايد حتي طلب مغفرت هم کرده باشند، اما تا وقتي رضايت قلبي و نه ظاهري پدرشان را جلب نمي کردند اين ها بي معني بود

ثانيا اينکه حضرت يعقوب در آيه 67 به فرزندان خود گفته بود:

وَمَا أُغْنِي عَنْكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ ? إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ

و من چيزى از خدا را از شما دور نمى‌توانم داشت. فرمان جز براى خدا نيست

سوره يوسف آيه 67

پس چطور اين کلام يعقوب را ناديده مي گيريد؟ اين تصميم، که آن بلا را سر يوسف بياورند، برادرانش به اختيار خود گرفتند. ولي سنت خدا اين بود که اگر اين عمل را مرتکب شوند، آن چنان رسوا خواهند شد.

و همينطور هم شد، شما خودتان راه را انتخاب مي کنيد، ولي اين خداست که نتايج اعمال را از قبل طراحي کرده است. ما در جهاني هستيم قانون مند، و کامل طراحي شده، ما مختاريم که کدام راه را انتخاب کنيم، ولي نتايج از قبل طراحي شده اند. اين همان قضا و قدر الهي است که يعقوب از آن سخن مي گويد. سنت خدا اين است، هر کس تا وقت حياتش، اگر حقي، از کسي بر گردنش هست بايد از او حلاليت بخواهد

چرا خودتان را هم رديف فرزندان يعقوب قرار مي دهيد؟

چرا دنبال اين هستيد عملي که آن ها انجام داده اند، شما هم انجام دهيد؟

چرا مي گوييد ما اين عمل را انجام ميدهيم، چون فرزندان يعقوب انجام دادند؟

اگر مي گوييد: گناهکاريم، چرا دعاي بنده گان مخلص خدا و خود رسولان را نمي بينيد؟ چرا نمي بينيد همه آن ها، در دعا هايشان خدا را و فقط خدا را مستقيم خواندند

آيه مورد بحث در مورد استغفار خواستن است، استغفار به هيچ وجه ربطي به توسل ندارد، پس اين آيه به هيچ وجه اثبات توسل نيست.

 

توجه: ممکن است ادله بيشتر و بهتري

در ويرايش هاي بعدي به اين پست اضافه گردد.

 


موضوعات مرتبط: گمراهان و پاسخ به شبهات
برچسب‌ها: توسل شفاعت اهل سنت پاسخ به شبهات شیعه گمراهان

تاريخ : یک شنبه 24 بهمن 1395 | 12:47 | نویسنده : قرآن هدایتگر است |

برادران یوسف از پدرشان طلب استغفار کردند یا به او متوسل شدند

 
 

بسم الله الرحمن الرحيم

برادران يوسف از پدرشان طلب استغفار کردند يا به او متوسل شدند؟

 

در اين پست قصد داريم در مورد آيات 97 و 98 سوره يوسف بحث کنيم تا ادعاي گمراهان را که براي اثبات شفاعت و توسل، به اين آيه استناد مي کند به چالش کشيده و رد کنيم.

آيه مورد بحث اين است:

قَالُوا يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ

گفتند: «پدر از خدا آمرزش گناهان ما را بخواه، که ما خطاکار بوديم»(12:97)

قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي ? إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ

گفت: «بزودي براي شما از پروردگارم آمرزش مي‌طلبم، که او آمرزنده و مهربان است!»(12:98)

سوره يوسف آيات 97 و 98

 

ادعايشان اين است که چطور فرزندان يعقوب او را خواندند و گفتند: ?يَ??أَبَانَا ?س?تَغ?فِر? لَنَا ذُنُوبَنَا? إِنَّا كُنَّا خَ?طِ‍?ِينَ 97 قَالَ سَو?فَ أَس?تَغ?فِرُ لَكُم? رَبِّي??.

در جواب شان بايد گفت:

اهل سنت مخالف توسل و شفاعت نيست!!! اگر من از شما بخواهم که برايم طلب دعاي خير کنيد، اين متوسل شدن من به شما هست، و اهل سنت توسل به آدم زنده را مجاز مي داند.

توسل را بايد با توجه به دستور العمل هايي که خدا فرموده، کرد. خدا فرموده کسي جز من را براي کمک به فرياد نطلبيد. خب مسلما منظور آن نيست که محمد نمي تواند از اهل مدينه براي ساخت مسجد کمک بگيرد! خدا هميشه در کتابش مطالب را کلي بيان مي کند، براي همين کلمه کلي "کسي" را آورده تا ختم کلام باشد سوال اين است" آيا "کسي" شامل رسولان و... مي شود؟ اگر شامل شان نمي شود، پس حتما آن ها خدا هستند! خدا دستور به اقامه نماز داده است، پس شما مي توانيد به نمازتان متوسل بشويد به اين دليل که دستور صريح خداست. "خدايا نماز و روزه ام را قبول کن و کفاره ي گناهانم کن"

اين توسل مورد تاييد اهل سنت هست اما بد نيست اين نامه از نهج البلاغه را بخوانيد که واقعا جاي تامل دارد. بعبارتي اميرالمومنين ديگر از اين واضح تر نمي توانست بگويد که نه شفيعي و نه واسطه اي بين ما و الله در کار هست.

امام علي در کتاب نهج البلاغه نامه شماره 31 در وصيت به امام حسن، بعد از جنگ صفين نوشته است:

بدان!همان كسى كه گنجهاى آسمانها و زمين در اختيار دارد بتو اجازه دعاو درخواست را داده است و اجابت آن را نيز تضمين نموده،بتو امر كرده كه ازاو بخواهى تا بتو عطا كند و از او در خواست رحمت نمائى،تا رحمتش را بر تو فرو فرستد خداوند بين تو و خودش را كسى قرار نداده كه حجاب و فاصله باشد و تورا مجبور نساخته كه بشفيع و واسطه‏اى پناه ببرى.

 

اما داستان فرزندان يعقوب نبي

اول اينکه يعقوب نبي، زنده بود و فرزندانش نزد پدر زنده شان رفتند، نه سر قبر يعقوب!!! ولي شما از کسي که مرده است حاجت مي خواهيد! بين اين دو عمل، زمين تا آسمان تفاوت هست. به فرض اگر اين آيه را هم توسل حساب کنيم، ولي باز مشابه نيستند. شما سعي داريد از توسل به يک زنده، اثبات توسل به مرده کنيد و اين منطقي نيست.

ظلم ها و ستم هاي فرزندان يعقوب بر پدرشان بر هيچ کدام از شما، پوشيده نيست و همه داستانش را و حتي فيلمش را هم ديده ايد؟ آنها به مدت 40 سال پدرشان را در رنج و عذاب و ناراحتي گذاشتند، جلوي چشم شان پدرشان را ذره ذره کشتند، نابينايش کردند، مهم تر اين که به نبي خدا دروغ گفتند!!! وظيفه آنها بود تا وقتي پدرشان در قيد حيات هست از او حلاليت بخواهند

اگر کسي عزيز شما را بدزدد براي ساليان، و بعد بازگرداند، آيا وظيفه اش نمي دانيد که از شما و فرزندتان و همينطور براي خودش نزد الله طلب بخشش و توبه کند، آيا براحتي از او مي گذريد؟ به همين دليل يعقوب نيز گفت: در آينده برايتان طلب استغفار مي کنم. چون بخشش عمل پسرانش کار آن لحظه نبود.

اين عذر خواهي است و نه متوسل شدن به شما! اين حق الناس است. شما براي اينکه حق کسي بر گردنتان نباشد، حتما بايد رضايت طرف را جلب کنيد و اگر نه هرگز بخشيده نمي شويد و در قيامت از حق الناس پرسيده مي شود فرزندان يعقوب هم دقيقا اين کار را کردند.

آنها در حق چندين نفر ظلم کردند. ظلم آن ها در حق الله بود که خلاف دستورات او عمل کردند، در حق نفس خودشان بود که به گناه آلوده شدند، در حق يوسف و همچنين در حق پدرشان که به آنها نيز ستم کردند. پس مي بايست از همه اين ها پشيمان شده و توبه کنند، پس وقتي به ظلم شان پي بردند و رسوا شدند، از ستمي که در حق خود کرده بودند با اعتراف به ستم کردن در حق نفس خود به درگاه الله توبه کردند، از الله نيز توبه خواستند، از يوسف نيز همينطور و در نهايت نزد پدرشان رفتند. (در سوره يوسف آيات 91 و 92 ) و جالب است که يوسف در اين آيات مي گويد: هيچ سرزنشي از جانب من امروز بر شما نيست چون قبلا هم به ديدار من آمده ايد و اگر من مي خواستم انتقام بگيرم در همان لحظه آن کار را مي کردم، بواسطه کرمي که الله در حق من روا داشته است من قبل تر شما را بخشيده بودم و الله نيز از شما گذشت خواهد کرد زيرا او مهربان است (قَالَ لَا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ ? يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ ? وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ) ولي جواب يعقوب به فرزندانش اين نيست که من امروز شما را مي بخشم! بلکه مي گويد در آينده دور برايتان طلب استغفار مي کنم. خب شما وقتي ظلمي در حق کسي مي کنيد براي اينکه بخشيده شويد بايد برويد رضايتش را جلب کنيد و به او مي گوييد: من را ببخش! از حق خودت بگذر يا مرا قصاص کن! به خدا بگو که از حق خودت گذشته اي تا خدا هم از من بگذرد!

فرزندان يعقوب هم دقيقا همين عمل را انجام دادند و شرک نگفتند و عين درستکاري هست. چرا؟ چون بخشش خدا در بحث حق الناس، بعد از بخشش بنده ايست که مورد ظلم واقع شده است.

اگر آن ها توبه مي کردند ولي پدرشان براي آن ها طلب بخشش نمي کرد، خدا هرگز توبه آن ها را قبول نمي کرد، چون اين حق يعقوب است بر گردن آن ها، نه حق الله!!! کما اين که در طول ساليان، آنها قطعا با ديدن وضع پدرشان دچار ندامت و عذاب وجدان شده اند و شايد حتي طلب مغفرت هم کرده باشند، اما تا وقتي رضايت قلبي و نه ظاهري پدرشان را جلب نمي کردند اين ها بي معني بود

ثانيا اينکه حضرت يعقوب در آيه 67 به فرزندان خود گفته بود:

وَمَا أُغْنِي عَنْكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ ? إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ

و من چيزى از خدا را از شما دور نمى‌توانم داشت. فرمان جز براى خدا نيست

سوره يوسف آيه 67

پس چطور اين کلام يعقوب را ناديده مي گيريد؟ اين تصميم، که آن بلا را سر يوسف بياورند، برادرانش به اختيار خود گرفتند. ولي سنت خدا اين بود که اگر اين عمل را مرتکب شوند، آن چنان رسوا خواهند شد.

و همينطور هم شد، شما خودتان راه را انتخاب مي کنيد، ولي اين خداست که نتايج اعمال را از قبل طراحي کرده است. ما در جهاني هستيم قانون مند، و کامل طراحي شده، ما مختاريم که کدام راه را انتخاب کنيم، ولي نتايج از قبل طراحي شده اند. اين همان قضا و قدر الهي است که يعقوب از آن سخن مي گويد. سنت خدا اين است، هر کس تا وقت حياتش، اگر حقي، از کسي بر گردنش هست بايد از او حلاليت بخواهد

چرا خودتان را هم رديف فرزندان يعقوب قرار مي دهيد؟

چرا دنبال اين هستيد عملي که آن ها انجام داده اند، شما هم انجام دهيد؟

چرا مي گوييد ما اين عمل را انجام ميدهيم، چون فرزندان يعقوب انجام دادند؟

اگر مي گوييد: گناهکاريم، چرا دعاي بنده گان مخلص خدا و خود رسولان را نمي بينيد؟ چرا نمي بينيد همه آن ها، در دعا هايشان خدا را و فقط خدا را مستقيم خواندند

آيه مورد بحث در مورد استغفار خواستن است، استغفار به هيچ وجه ربطي به توسل ندارد، پس اين آيه به هيچ وجه اثبات توسل نيست.

 

توجه: ممکن است ادله بيشتر و بهتري

در ويرايش هاي بعدي به اين پست اضافه گردد.

 


موضوعات مرتبط: گمراهان و پاسخ به شبهات
برچسب‌ها: توسل شفاعت اهل سنت پاسخ به شبهات شیعه گمراهان

تاريخ : یک شنبه 24 بهمن 1395 | 12:47 | نویسنده : قرآن هدایتگر است |
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
صفحه قبل 1 صفحه بعد
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.